جدول جو
جدول جو

معنی علی قدسی - جستجوی لغت در جدول جو

علی قدسی
(عَ یِ قُ)
ابن حبیب الله بن محمد بن نورالله بن ابی اللطف شافعی قدسی. فقیه بود و افتاء شافعیه را در قدس بر عهده داشت. وی در سال 1144 هجری قمری درگذشت. او را شرحهایی بر برخی از متون فقه شافعی است. و نیز رسائلی دارد. (از معجم المؤلفین از سلک الدرر مرادی)
(علامه...) ابن ایوب قدسی شافعی. ملقب به علاءالدین. او راست: اللباب فی تسلیه المصاب. (از کشف الظنون حاجی خلیفه ج 2 ص 1542)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عَ یِ قَ رَ)
ابن رفاعۀ قرظی. وی را از انصار ذکر کرده اند. (از الاصابۀ ابن حجر ج 4 قسم اول)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ دِ)
ابن محمد بن ابی زکریا یحیی وطاسی بادسی، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابوحسون. از ملوک بنی وطاس در فاس (کرسی مراکش). رجوع به علی وطاسی شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
رضی ابوبکر. یا رضی قدسی. ابن عمر بن سالم قسطنطینی قدسی شافعی نحوی، در قدس بزرگ شد وفنون عربی را از ابن معط و ابن حاجب فراگرفت. و ابن معط داماد او بود. رضی در فقه نیز مهارت بسزا داشت و مرجع استفادۀ جمعی وافر بود. وی در سال 695 هجری قمری درگذشت. ابوحیان معروف از شاگردان وی بود و در قصیدۀ مفصلی او را مدح گفته است. (از ریحانه الادب ج 2)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ اَ)
ابن زید بن محمد بن حسین بن سلیمان بن ایوب انصاری اوسی خزیمی بیهقی شافعی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی بیهقی و ظهیرالدین (ابوالحسن علی بن...) شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ اَ سَ)
ابن حمزه بن عبدالله اسدی کوفی، مشهور به کسائی و مکنّی به ابوالحسن. مقری و تجویددان و لغوی و نحوی و شاعر. رجوع به کسائی شود
ابن داوودبن یحیی بن کامل بن یحیی بن جبارۀ زبیری قرشی اسدی، ملقّب به نجم الدین و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی زبیری شود
ابن دبیس بن صدقه بن منصور اسدی مزیدی. آخرین تن از حکام بنی مزید در حله. رجوع به علی مزیدی (ابن دبیس بن...) شود
ابن اسماعیل بن شعیب بن میثم بن یحیی تمار اسدی کوفی بصری میثمی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی میثمی شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ)
ابن عبدالحق حجاجی مالکی قوصی. وی فقیه واصولی و مورخ و فلکی مصری بود. در سال 1202 هجری قمریدر قوص متولد شد و تحصیلات خود را در جامع أزهر دنبال کرد و به تدریس پرداخت. سپس به غالب کشورهای عرب سفر کرد و در سال 1294 هجری قمری در اسیوط درگذشت. او راست: 1- ایقاظ الوسنان فی العمل بالسنه و القرآن. 2- تشنیف الاسماع بتعریف الاجماع. 3- حاشیه بر قصۀ مولداز در دیر. 4- رساله ای در اصطرلاب. 5- شرح خطبۀ مختصر سعد تفتازانی بر التلخیص. (از معجم المؤلفین)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ مَ)
ابن عبدالعالی بن عبدالباقی بن ابراهیم بن علی بن عبدالعالی عاملی میسی. ادیب و شاعر و نحوی بود. او راست: شرح اجرومیه، که در سال 1020 هجری قمری از تألیف آن فراغت یافت. میسی منسوب است به ’میس’ که از بلاد جبل عامل است. (از اعیان الشیعه ج 41 ص 294)
ابن عبدالعالی میسی. ملقب به زین الدین و مکنی به ابوالقاسم و مشهور به ابن مفلح. وی از فقیهان قرن 10 هجری قمری بود و در سال 938 هجری قمری درگذشت. از جمله شاگردان او شهید ثانی بوده است. (از مصنفی علم الرجال آقابزرگ طهرانی)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ)
ابن منصور فاسی مالکی. مکنی به ابوالحسن. وی فقیه بود و مدتی درمسجد قرویین تدریس کرد و در سال 1107 هجری قمری درگذشت. او راست: شرح تحفۀ ابن عاصم، در فروع فقه. (از معجم المؤلفین از هدیه العارفین بغدادی ج 1 ص 763)
ابن محمد بن قطان فاسی. مکنی به ابوالحسن. متوفی در سال 628 هجری قمری او راست: بیان الوهم و الایهام، در حدیث. (از کشف الظنون حاجی خلیفه ص 262)
ابن میمون بن ابی بکر بن علی بن میمون بن ابی بکر بن یوسف بن اسماعیل بن ابی بکر هاشمی قرشی مغربی غماری فاسی. مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی هاشمی شود
ابن عبدالله بن محمد بن عبدالملک بن یحیی بن ابراهیم حمیری کتامی فاسی. مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی قطان شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ بِ)
ابن محمد بن خلف معافری مالکی. مشهور به ابن قابسی و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی بن محمد بن ... و نیز به ابن قابسی ابوالحسن علی... شود
لغت نامه دهخدا
(عَ)
دروازۀ بلند، چه در ترکی ’قاپی’ بمعنای دروازه است، و علی قاپی کنایه از دروازۀ ملوک و سلاطین است. (از آنندراج). و رجوع به اصفهان و به عالی قاپو شود
لغت نامه دهخدا
(عَ قِ)
نام مقامی است در صفاهان که آستانۀ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه التحیه مقرر کرده اند و آن حکم کعبه دارد که داخل آن ایمن است از آفات. (فرهنگ چراغ هدایت). ونیز رجوع به اصفهان و به عالی قاپو شود:
حیدر که در مدینۀ علم نبی است
مهرش ز غم جهان علی قاپی است.
سعید اشرف (از چراغ هدایت).
همچو سالک بر در آل نبی بردم پناه
جز علی قاپی درین آفاق ملجایی کجاست.
سالک یزدی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ دِ)
باقانی دمشقی. ملقب به نورالدین. وی فقیه بود و نزد بهنسی تحصیل علم کرد و برای ادای فریضه به حجاز رفت. و در سال 990 هجری قمری در قید حیات بود. او راست: شرح ملتقی الابحر فی فروع الفقه الحنفی. (از کشف الظنون ص 1814)
ابن عبدالله قادری شیخانی. صوفی واز اهل طرق بود و در سال 1092 هجری قمری درگذشت. او راست: أدل الخیرات فی الادعیه. (از معجم المؤلفین)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ)
ابن سلطان محمد هروی قاری حنفی. مکنی به نورالدین. عالم قرن دهم و یازدهم هجری قمری رجوع به قاری و به مآخذ ذیل شود: معجم المؤلفین ج 7 ص 100. فهرس المؤلفین بالظاهریه. خلاصهالاثر محیی ج 3 ص 185. البدر الطالع شوکانی ج 1 ص 445. هدیه العارفین ج 1 ص 751. عقودالجوهر جمیل العظم ص 264. کشف الظنون ص 24 و 60 و 445 و... فهرست الخدیویه ج 1 ص 107 و..
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ)
شیخ علی قاضی، وی از قضات بود و در ربیعالاّخر سال 776 هجری قمری که سلطان اویس در بستر بیماری بوداو و ارکان دولت بر بالین او رفتند و طلب وصیت کردند. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 242 و 243 شود
وی از مقربان امیرحسن بیک بود و در سال 874 هجری قمری به رسم رسالت از جانب امیرحسن بیک به نزد ابوالغازی سلطان حسین میرزا آمد. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 142 شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ قُ رَ)
ابن هند قرشی. مکنی به ابوالحسن. از مشایخ طریقت فارس در اواخر قرن سوم و اوایل قرن چهارم هجری قمری بود. رجوع به ابوالحسن (علی بن هند...) و نامۀ دانشوران ج 3 ص 34 شود
ابن طاهر بن معوضه بن تاج الدین قرشی اموی. مکنی به ابوالحسن وملقب به الملک المجاهد. یکی از مؤسسان دولت بنی طاهر در یمن. رجوع به علی طاهری (ابن طاهربن...) شود
ابن میمون بن ابی بکر بن علی بن میمون بن ابی بکر بن یوسف بن اسماعیل بن ابی بکر هاشمی قرشی مغربی غماری فاسی. مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی هاشمی شود
ابن جارالله بن محمد بن ابی الیمن بن ابی بکر بن علی بن محمد بن محمد بن حسین بن احمد قرشی مخزونی حنفی. مشهور به ابن ظهیره. رجوع به علی مخزومی شود
ابن محمد بن محمد بن علی قرشی بسطی اندلسی مالکی. مشهور به قلصادی و ملقب به نورالدین و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی قلصادی شود
ابن داود بن یحیی بن کامل بن یحیی بن جبارۀ زبیری قرشی اسدی. ملقب به نجم الدین و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی زبیری شود
ابن جهم بن بدربن جهم بن سعود قرشی شامی. مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن جهم. رجوع به ابن جهم و علی (ابن جهم...) شود
ابن ابی حزم قرشی دمشقی مصری شافعی. مشهور به ابن نفیس و ملقب به علاءالدین. رجوع به ابن نفیس و علی بن ابی حزم شود
ابن عبدالکریم بن محمد بن محمد بن علی بن عبدالکریم قرشی زبیدی بصری. ملقب به زین العابدین. رجوع به علی بصری شود
ابن عبیدالله بن حرث بن رحضه بن عامر بن رواحه بن حجر بن معیص بن عامر بن لؤی قرشی عامری. رجوع به علی عامری شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ قُ)
ابن محمد بن عیسی دمشقی محلی نمراوی شافعی. مشهور به قطبی و ملقب به علاءالدین. فقیه بود و در سال 803 هجری قمری در ’نسرالبصل’ درگذشت. او راست: 1- کفایهالمبتدی فی الفقه. 2- مناسک الحج. (از معجم المؤلفین از الضوء اللامع سخاوی ج 6 ص 5 و ایضاح المکنون بغدادی ج 1 ص 557)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ مَ دِ)
ابن محمد بن خلیل بن محمد بن محمد بن ابراهیم بن موسی حنفی. مشهور به ابن غانم مقدسی و ملقب به نورالدین. رجوع به ابن غانم (نورالدین علی بن...) و نیز به علی (ابن محمدبن...) شود
ابن احمد بن عبدالواحد مقدسی حنبلی. مشهور به ابن بخاری و ملقب به فخرالدین و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی بخاری شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ)
ابن محمد (فتحا) سوسی سملالی. مکنی به ابوالحسن. متوفی درسال 1328 هجری قمری او راست: طوالع الحسن و اتباع السنن بظهور رایه سیدنا و امیرنا مولانا الحسن. (از معجم المؤلفین از دلیل مؤرخ المغرب ابن سوده ص 182)
مکنی به ابوالحسن. مورخ بود و در سال 1364 هجری قمری درگذشت. او راست: أخبار الحاج حسن الاضرانی. (از معجم المؤلفین از دلیل مورخ المغرب ابن سوده ص 210)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ قَ)
کومی. وی پدرعبدالمؤمن بن علی قیسی کومی اولین سلطان سلسلۀ موحدی در افریقیه بود. اصل او از قبیلۀ کومیه است و آن قبیله، اندک مردمی در ساحل بحر از اعمال تلمسان بودند. این علی به کاسه گری اشتغال داشت و در تاریخ حبیب السیر برخی از وقایع او و پسرش عبدالمؤمن ضبط شده است. رجوع به حبیب السیر چ خی-ام ج 2 ص 575 ش__ود
ابن محمد بن یوسف بن مسعود قیسی قرطبی شاعر. ملقب به نظام الدین و مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن خروف. رجوع به ابن خروف (ضیاءالدین ابوالحسن...) و علی (ابن محمد بن یوسف بن...) شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ)
ابن محمد بن ابی القاسم بن ابراهیم بن علی بن محمد دادسی مغربی. وی در حدود سال 1075 ه. ق. درگذشت. او راست: 1- بدایهالطلاب فی علم وقت الیوم و الحساب، که بعداً خود آن را شرح کرد و به نام ’اتحاف ذوی الالباب فی شرح بدایهالطلاب’ نامید. 2- فتح المغیث فی شرح الیواقیت. 3- معونهالطلاب فی علم الحساب. 4- الیواقیت لطالب معرفهالمواقیت. (از معجم المؤلفین بنقل از هدیهالعارفین بغدادی ج 1 ص 76. فهرس الخدیویه ج 5 ص 330. ایضاح المکنون بغدادی ج 1 ص 168 ج 2 ص 732)
لغت نامه دهخدا
(عَیِ)
ابن عبدالله بن سنان طوسی تیمی. مکنی به ابوالحسن. از بزرگان علمای کوفه. رجوع به طوسی (ابوالحسن علی...) و معجم الادباء چ مارگلیوث ج 5 ص 229 شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ)
ابن محمد بن رضا بن محمد بن حمزۀ حسینی موسوی طوسی. مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن دفترخوان. ادیب و شاعر بود و در چهارم صفر سال 589 هجری قمری در حماه متولد شد و سپس به اربل در بغداد سفر کرد و در چهارم ربیعالاّخر سال 655 هجری قمری درگذشت. او راست: 1- الطلایع. 2- کتاب شاهنار، که سوءالات و جوابهایی است به نظم بین دو حکم الهی و طبیعی. 3- مبارز الاقران فی تخمیس المعلقات، در مدح اهل بیت. 4- المجلی. 5- ناصرالحق. (از معجم المؤلفین از الوافی صفدی ج 12 ص 165 والنجوم الزاهرۀ ابن تغری بردی ج 7 ص 57 و اعیان الشیعۀ عاملی ج 42 ص 26)
ابن اسحاق طوسی. وی پدر خواجه نظام الملک و از عمال دیوان سلجوقیان بود و به سخاوت و کرم و مروت شهرت داشت. اما صاحب جامعالتواریخ جلالی گوید که پدر خواجه نظام الملک ’محمد’ نام داشت. (از حبیب السیرچ خیام ج 2 ص 494) (دستورالوزراء خوندمیر ص 150)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ صَ دَ)
ابن عبدالرحمان بن احمد بن یونس بن عبدالاعلی صدفی مصری. مکنی به ابوالحسن. رجوع به ابن یونس (ابوالحسن علی بن...) و علی (ابن عبدالرحمان بن احمد...) شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ مَ)
ابن اسماعیل اندلسی مرسی ضریر. مشهور به ابن سیده و مکنی به ابوالحسن. رجوع به ابن سیده و علی (ابن سیده...) شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ قِ)
ابن یوسف بن ابراهیم بن عبدالواحد بن موسی بن احمد بن محمد بن اسحاق شیبانی قفطی مشهور به قاضی اکرم و مکنی به ابوالحسن و ملقب به جمال الدین. وی ادیب و نویسنده وشاعر و نحوی و لغوی و فقیه بود. در سال 568 هجری قمریدر شهر قفط از توابع صعید الایمن که جزء استان قنا در مصر است متولد شد و در قاهره پرورش یافت آنگاه به حلب رفت و در آنجا عهده دار وزارت شد و در رمضان سال 646 هجری قمری در این شهر درگذشت. او راست: 1- اخبارالعلماء باخبار الحکماء، مشهور به تاریخ الحکماء. 2- الاصلاح لما وقع من الخلل فی کتاب الصحاح للجوهری. 3- الدر الثمین فی اسماء المصنفین. 4- الکلام علی الجامع الصحیح للبخاری. (از معجم المؤلفین از سیرالنبلاء ذهبی ج 13 ص 277 و الوافی صفدی ج 12 ص 232 و معجم الادباء یاقوت ج 15 ص 175 و تاریخ مختصر الدول ابن عبری و بغیهالوعاه سیوطی ص 358 و شذرات الذهب ابن عماد ج 5). و نیز رجوع به ابن القفطی (جمال الدین ابوالحسن علی...) و مصنفی علم الرجال آقابزرگ طهرانی ص 304 شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ مَ دَ)
ابن جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب مدنی. وی فقیه و ساکن ’عریض’ از نواحی مدینه بود و در سال 210 هجری قمری درگذشت. او راست: 1- کتابی در حلال و حرام. 2- کتاب المناسک. (از معجم المؤلفین از الفهرست طوسی ص 87 و کتاب الرجال نجاشی ص 176 و منتهی المقال ابوعلی ص 209 و تنقیح المقال مامقانی ج 2 ص 272)
ابن ظاهر وتری حسنی مدنی. ملقب به نورالدین و مکنی به ابوالحسن. محدث بود. در سال 1261 هجری قمری درمدینه متولد شد و در همانجا در 29 جمادی اولای سال 1322 هجری قمری درگذشت. او راست: 1- التحفه المدنیه فی المسلسلات الوتریه. 2- رساله فی الکلام علی قول الغزالی لیس فی الامکان ابدع مماکان. (از معجم المؤلفین)
ابن محمد بن ابی القاسم بن محمد بن فرحون تونسی مدنی مالکی. ملقب به ابوالحسن و مشهور به ابن فرحون. رجوع به علی تونسی شود
ابن حسن بن علی بن حسن بن علی بن شدقم بن ضامن بن محمد حمزی حسنی مدنی. ملقب به زین الدین. رجوع به علی شدقمی شود
ابن خلیل مرصفی یا مرصفاوی مصری مدنی شافعی. ملقب به نورالدین و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی مرصفی شود
لغت نامه دهخدا
(ع یِ عَ)
ابن محمد بن احمد عنسی صنعانی. ادیب و شاعر بود و در صنعاء متولد شد و در جمادی الاولی یا جمادی الاّخرۀ سال 1139 هجری قمری در حیمه درگذشت. او راست: 1- الروض الاقحوانی فی الشعیر الزهوانی. 2- عنوان الشرف. 3- کأس المحتسی من شعرالعنسی، که دیوان شعر اوست. (از معجم المؤلفین از فهرس مخطوطات الظاهریه و البدرالطالع شوکانی ج 1 ص 475 و هدیه العارفین بغدادی ج 1 ص 766)
ابن یحیی. ملقب به شمس الدین. شاعریمانی. وی از بنی عنس و از مذحج بود و مورد خشم الملک المظفر رسولی واقع گشت و او را زندانی کرد و در سال 681 هجری قمری در زندان درگذشت. (از الاعلام زرکلی از العقوداللؤلؤیه ج 1)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِعَ)
ابن موسی بن عبدالملک بن سعید عنسی اندلسی غرناطی مغربی. مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن سعید. رجوع به ابن سعید و علی (ابن موسی ابن...) شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ عَ دَ)
ابن مسافر عدوی. متکلم بود و در سال 557 هجری قمری درگذشت. (از معجم المؤلفین ج 7 ص 241)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ عَ بَ)
ابن افلح بن محمد عبسی. مکنی به ابوالقاسم. شاعر بود و خلفا را مدح کرد. او را نوادر بسیاری است. وی از بغداد به شام فرار کرد و سپس به بغداد بازگشت و در 2 شعبان سال 553 هجری قمری درگذشت. تولد او در سال 443 بوده است. او را دیوان شعر و دیوان رسائل است. (از معجم المؤلفین از کشف الظنون ص 764 وفیات الاعیان ابن خلکان ج 1 ص 455 و ذیل تاریخ بغداد ابن نجار ج 10 ص 188 والوافی صفدی ج 12 ص 9)
ابن حسین بن علی عبسی. مشهور به ابن کوچک وراق. ادیب بود و در مصر تحصیل کرد و ساکن شام و ساحل شد. وی در سال 394 هجری قمری درگذشت. او راست: 1- اعزالمطالب الی اعلی المراتب فی الزهد. 2- کتاب الطنبوریین. (از معجم المؤلفین از معجم الادباء ج 13 ص 157 و ایضاح المکنون ج 1 ص 100 و هدیه العارفین ج 1 ص 686)
ابن عبیدالله عبسی. مکنی به ابوعاصم. از روات حدیث بود و ثوروی و ابوادریس ازوی روایت کردند. و نیز رجوع به ابوعاصم عبسی شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ قَ)
ابن محمد بن عبدالمحسن بن محمد بن سالم قلعی مکی حنفی. ادیب و شاعر بود. وی در مکه متولد شد سپس سفری به شام و بلاد ترک و مصر کرد و در سال 1172 هجری قمری در اسکندریه درگذشت. او راست: 1- بدیعیه الانواع العجیبه الاختراع. 2- تکمیل الفضل بعلم الرمل. 3- دیوان شعر. 4- الفرج فی مدح عالی الدرج. (از معجم المؤلفین)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ قُ / قُمْ می)
ابن حیدر بن علی منعل قمی. ملقب به نورالدین. متوفی در حدود سال 980 هجری قمری او راست: 1- شرح مبادی الوصول علامه. 2- نهایه الاّمال فی ترتیب خلاصهالاقوال ابن مطهر، در علم رجال. (از معجم المؤلفین از هدیه العارفین ج 1 ص 749) (از مصنفی علم الرجال آقابزرگ طهرانی ص 279)
ابن حسین قمی شیعی. ملقب به نورالدین. وی در سال 972 هجری قمری در قید حیات بود. او راست: نهایهالاّمال فی ترتیب خلاصهالاقوال. (از معجم المؤلفین)
ابن حسین بن موسی بن بابویه قمی. مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن بابویه. رجوع به ابن بابویه و علی (ابن حسین بن...) شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از علی قاپی
تصویر علی قاپی
دروازه بلند (قاپی ترکی بلند)
فرهنگ لغت هوشیار